حال ما با دود و الکل جا نمی آید رفیق
زندگی کردن به عاشق ها نمی آید رفیق
روحمان آبستن یک قرن تنها بودن است
طفل حسرت نوش ما دنیا نمی آید رفیق
ادامه مطلب ...
خوابهایم را باور کردهبودم. گمان میکردم میشود خیال را تا ابد زندگی کرد. که هی به خودم بودنت را تلقین کردم و سایهات را روی دیوار کشیدم و مدام از نگاه های سادهات، قصههای پیچیده ساختم و در گوش دلم خواندم. آنقدر رویا بافتم که خودم هم باورم شد میشود تمام زمستان را فقط با یک تصویر سیاه و سپید از خورشید، گرم ماند. منتظر بودم خسته از انکار و پشیمان از نامهربانیهایت به دلتنگی اعتراف کنی.
ادامه مطلب ...دلتنگ که می شوی
هرکاری از دستِ بی چاره ات بر می آید
مثلاگوشی را برمیداری
یک پیامِ کوتاه
یک
- من هنوز هم اینجا دلم آنجاییست که تو هستی -
دلتنگ که می شوی فال می گیری
چشمانت را می بندی
می گویی :