doorbeen-e-akkasi
doorbeen-e-akkasi

doorbeen-e-akkasi

من و تو مثل هم نبودیم



من و تو مثل هم نبودیم . شاید اگر من هم مثل تو کمی آرام تر بودم یا آخرِ حرف هایم را کش میدادم و ناخن های همیشه لاک زده ام بلند بود ، الان اوضاع فرق داشت .
یا اگر مثل تو لای حرف هایم دو کلمه  خارجی به کار میبردم و شعر نمیخواندم و پیگیر اخبار سیاست نبودم و راجع به هر چیزی و هرکسی نمیدانستم ، الان اوضاع فرق داشت .
 

 من و تو مثل هم نبودیم ، من شاید اگر مثل تو میتوانستم توی چشمهایش نگاه کنم و اینقدر شرم به خرج نمیدادم ، اگر میتوانستم دستهایش را بگیرم و گرمای عشقم را به او منتقل کنم ، اگر میتوانستم به جای آنکه سال ها از آنکه چقدر دوستش دارم ورق سیاه کنم ، یک بار او را محکم در آغوش بگیرم و بگویم دوستش دارم . یا حتی اگر میتوانستم مثل تو بگویم که چقدر دلتنگش بودم ... الان اوضاع تفاوت داشت .
من و تو با هم خیلی متفاوتیم ، خیلی .
تنها نقطه ی مشترک ما علاقه داشتن به مردی ست ، که تو توانستی او را عاشق خودت کنی و من توانستم فقط عاشق او باشم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد