doorbeen-e-akkasi
doorbeen-e-akkasi

doorbeen-e-akkasi

شاید به وفاداری من پی ببری



بعد تو روزی
احتمالاً با مردِ دیگری ازدواج خواهم کرد
با هم به سفر خواهیم رفت
بچه دار خواهیم شد
 و شاید
 کنار هم
سالها نفس خواهیم کشید...
برای تو مینویسم
که روزی اگر حس کردی
به این عشق وفادار نماندم
با دقت این متن را بخوانی
تا ببینی
من بعدِ تو فقط ازدواج کردم
عاشق نشدم!
 

ادامه مطلب ...

دوستت دارم خود را به خیابان گفتم


از غـــــــمم با گــل پــــژمرده ى گــــــلدان گفتم
تـلخ بــــا چــــایى یخ کــــــــــرده ى لیوان گفتم

گفتم آنقدر دلـــــــــــــم تنگ هوایش شده است
هـــمـــه را نـم نـم بــــــــــا نـم نـم بـــاران گفتم

حـرف هــایى کــه نـمـیشد به کسى گفت، ولى
مـــــــن به گـنجشـک نشـسـته لـــبِ ایوان گفتم

راهـــى کــوچــه شــدم دل به خــیابــــان دادم
از خـــــزان راز بــزرگــــــى به درخــتان گفتم

  ادامه مطلب ...

چشمان تو...

به دریا می زنم, شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر

من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم
که چشمان تو می افتند، دنبال دلی دیگر
 
به هر کس دل ببندم بعد از این، خود نیز می دانم
به جز اندوه دل کَندن، ندارد حاصلی دیگر

  ادامه مطلب ...

عادت میکنیم...نگران نباش!!!


براﯾﺖ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺁﺧﺮﺵ ﭼﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ..
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﻃﻔﯽ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻗﯿﺪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ
ﺑﻌﺪ ﯾﮏ ﮐﻢ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﮐﻢ
ﻏﺼﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺭﻭﺩ...
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﮐﻪ ﻧﻪ ، ﻭﻟﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰ ﻫﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﺑﻌﺪﺵ ﻻﺑﺪ ﻃﺒﻖ ﻧﻈﺮ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﻭﻝ
ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻧﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯾﮏ
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻌﻘﻮﻝ ﻭ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ "ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻋﺸﻖ "
ﻭ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﻣﺎﻟﯽ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺗﺤﺼﯿﻠﯽ ﺍﺵ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯿﻢ
ﺑﻌﺪﺵ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ، ﻗﻮﺭﻣﻪ ﺳﺒﺰﯼ ﻣﯽ ﭘﺰﻡ ، ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻏﺶﻏﺶ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ
  ادامه مطلب ...

دیگر عاشق نیستم...

دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم

توبه کردم از گناه عشق عاشق نیستم

شیشه بودم، سنگ ها اما نفهمیدند من

فرق دارم با همه، آیینه ی دق نیستم

صاف و ساده بودنم را هیچ کس باور نکرد

خالیم از هر سیاست، من "مصدق" نیستم

  ادامه مطلب ...

راهی برای فراموشی!


کسی به ما از یاد بردن
این همه غم را
نیاموخت
در هیچ کلاس درسی
راهی برای فراموش کردن را
یاد ندادند...
فردا بپرسید
چگونه خاطرات تلخ را می شود از یاد برد؟
معلم سکوت خواهد کرد
و سرش را پایین خواهد انداخت
و در دل خواهد گفت
ای کاش راهی بود!