doorbeen-e-akkasi
doorbeen-e-akkasi

doorbeen-e-akkasi

میشود نیت کنی؟؟


فال می خواهم بگیرم می شود نیت کنی؟!!
می شود با این غزل، احساس سنخیت کنی؟!!

منطق لب های تو، شد علت "اشعار" من
می شود با بوسه ای اثبات علیت کنی؟!!

 

 طبع من گرم است، عشق من ندارد حد و مرز
تو زرنگی می شود آن را مدیریت کنی؟!!

شعر من بی تو اهمیت ندارد نازنین
یک نظر کن تا غزل را پر اهمیت کنی

عذر می خواهم! حواسم چند بیتی پرت شد!
فال می گیرم دوباره می شود نیت کنی؟!!

نظرات 3 + ارسال نظر
@IVAN1378 یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 20:24

یه روزی یه کف بین پیر ٬ نشست و فالمو گرفت

اون رفت و هر چی گفته بود ٬ فکر و خیالمو گرفت



غریب بود و یه کم سیاه ٬ مهربونو خمیده پشت

چه بوی اسپندی میداد ٬ چشاش نجیب بود و درشت



بهم نگاهی کرد و گفت ٬ فالتو میخوای بگیرم ؟

گفتم بگیر ٬ بعدم بگو ٬ بگو چه وقتی میمیرم ؟



گفت دخترم کف میبینم ٬ قهوه و فنجون ندارم

نه بلدم ٬ نه دوست دارم اداشونو در بیارم



گفتم بگو اینم دستام ٬ از روی چپ میگی یا راس

خندیدی و گفت فرق نداره ٬ هر دستی که میل شماس



تو زندگیت سختی دیدی ٬ فالت چرا پر از غمه ؟

م ٬ توی اسمت میبینم ٬ درست میگم نه ٬ مریمه ؟



یکی رو دوست داشتی که رفت ٬ مردا همه عین همن

خوبم توشون پیدا میشه ٬ اما خوبا خیلی کمن



بچه بودی چند تا خطر گذشته از بیخ سرت

خیال داری سفر بری ٬ خیر الهی سفرت



یکی دیگه تازگیا تو زندگیت پیدا شده

زیاد بهش تکیه نکن ٬ دوست داره ولی بده



دشمن چقدر زیاد داری ٬ راستی مگه چه کاره ای ؟

فکر نکنم دارا باشی ٬ نمی بینم ستاره ای



دو سه تا لکه میبینم ٬ دلت شکسته از کسی

یکی ته قلبته که میخوای بهش زود برسی



خدا رو از یاد نبری ٬ آیندتم پاکه ونیک

دو سه تا سد تو راهته٬ دوتا بزرگ ٬ یکی کوچیک



یکی تو قوم و خویشتون یکم مریضه مگه نه ؟

همونه که اسیرشی ؟ واست عزیزه مگه نه ؟



نگامو چیدم از نگاش با کلی غصه خندیدم

اصلن چی گفت و از کی گفت ٬ فالم چی بود نفهمیدم



آدمای فالای من مثل خودش غریب بودن

یعنی که خط های دستم ٬ انقدر کج و عجیب بودن ؟



خیلی خجالت کشیدم ٬ غم از نگاش چکه میکرد

گفتم چرا فال میگیری تو این هوای خیلی سرد ؟



چیه فالت درست نبود ٬ میخوای که مزدمو ندی ؟

نه ٬ هر چی گفتی راس بودش٬ تو راه حلم بلدی ؟



بغض گلوش آخر سر تو شهر چشماش ترکید

گفت دخترم باور نکن ٬ هیچکسی فردا رو ندید



من یه غریبم و اسیر ٬ تو شهرتون در به درم

دروغ میگم تا شبمو یه جور به فردا ببرم



منم یه بندم مثل تو ٬ تقدیرامون دست خداست

من کی باشم که بتونم ٬ بگم تو طالعت کجاست



گذشتم و نذاشتم اون بیشتر از این بهم بگه

اون ولی گفتش واسه فال نرو پیش کسه دیگه



دیدم اونو که دوباره به یه کسی دیگه رسید

بازم همون کف بینی ها دوباره بغضش ترکید



دنیای بی وفای ما از این کسا زیاد داره

از زمین و از آسمن غریب و کولی میباره



از همه چی که بگذریم تمامشم دروغ نبود

شاید به خاطر همین سرش زیاد شلوغ نبود



سر اونا که راس میگن همیشه خیلی خلوته

چه توی فال ٬ چه زندگی ٬ دنیا پر از خیانته



کف بین پیر هر چی که گفت دلم یه گوشه ای نوشت

تا ببینه حق با اونه یا بازیهای سرنوشت؟



همه شبیه هم شدیم ٬ فالامونم عین همه

اما فقط اون از کجا دونست که اسمم مریمه ؟




این که تموم شد و گذشت اما عجب کف بینی بود

ته دلش زلالتر از پیش گوییای چینی بود



دستام براش فرقی نداشت ٬ اون با دلش فالمو گرفت

از بعضی حرفا بگذریم دروغ چرا راستشو گفت



دل و ببین که همه جا یه جور به دردت میخوره

یکی باهاش فال میگیره ٬ یکی پولاشو میشماره



خلاصه که دلای پاک ٬ قسمت هر کس نمیشه

دلای روشن و زلال مال غریباس همیشه



اینم یه قصه عجیب ٬ فالی که چیزی نمیخواست

کف بینی با یه قلب صاف ٬ نه دست چپ ٬ نه دست راست

عالی بود
سپاس از توجهتون

@IVAN1378 یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 20:04

حافظ کنارفال تو ـ بازمن نیت میکنم
انگار حافظ با منو – من با تو صحبت میکنم
وقت قرار ما گذشت ـ و تو……نمیدانم چرا؟؟
دارم به این بد قولیت ـ چندیست عادت میکنم
رفتم کنار پنجره ـ دیدم تورا با ………….. بگذریم
چیزی ندیدم این چنین ـ دارم رعایت میکنم
من عاشق چشم تو ام ـ تو مبتلای دیگری
دارم به تقدیر خودم ـ دیریست حسادت میکنم
چه ارتباط ساده ای ـ بین منو تقدیر هست
تقدیر ویران میکند ـ من هم مرمت میکنم
در اشتباهی نازنین ـ تو فکر کردی این چنین
کز چشم زیبایت مگر ـ دارم شکایت میکنم
نه نازنین من بدان ـ بی لطف چشم عاشقت
هر جای دنیا که روم ـ احساس غربت میکنم
یک شادی کوچک اگر ـ از روی بام دل گذشت
هرچند اندک باشدا ـ آن را با تو قسمت میکنم
برروی بام شانه ات ـ هروقت اندوهی نشست
در حمل بار غصه ات ـ باشوق شرکت میکنم
خسته شدی از شعر من ـ زیبا اگر بد شد ببخش
مستم ازاین عشقهای سرد ـ اما رفع زحمت میکنم

خیلی زیبا بود
دقیقا وصف حال این روز های منه
ممنون که وقت گذاشتین

عاقای من یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 19:26

سلام
شعر خیلی دلنشینی بود
با المان ها و عناصر فلسفی ترکیب زیبایی شده
ترکیب منطق و عشق
مثه ترکیب آب و آتش... :)
خیلی خوشمان آمد
ممنون

سلام
ممنون از نظرتون
و خوشحالم که خوشتون اومده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد