خانه عناوین مطالب تماس با من

doorbeen-e-akkasi

doorbeen-e-akkasi

درباره من

ما آدم ها وقتی کنار هم هستیم تازه میفهمیم چقدر کسی در زندگیمان نیست ادامه...

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • هوسِ تو
  • شهریور تبدار
  • رسم دلبری
  • خواستن همیشه توانستن نیست
  • گل یا پوچ
  • گذشتِ ى هر کس
  • قهرمانِ من
  • وقت عاشقی
  • کسی که مرا بلد باشد
  • دوستِ عکاس

جستجو


Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • هوسِ تو سه‌شنبه 7 آذر 1396 00:38
    هوسِ تو را دارم که دیوانه ام کنی با خواندن یک شعر، که مستم کنی با استکانی چای، که خوشبختم کنی با یک بوسه ی بی هوا! فلسفه نبافم... هوسِ زندگی کرده ام با تو! بگو... کنارت دقیقا کجاست؟! که زندگی آنجا معنا میگیرد! هوسِ کنار تو بودن دارم...
  • شهریور تبدار دوشنبه 27 شهریور 1396 15:37
    عشق جان می شود این روزها کمی بیشتر مال من باشی عشق جان می شود کمی با من قدم بزنی می شود در خیابان های مغرور با هم بستنی قیفی بُخوریم و بلند بلند بخندیم می شود دستانت را دور گردنم بیندازی از پسرک سرچهار راه گل بخری روی سرم پرپر کنی هو بکشی عشق جان می شود دستان گره خورده مان را بیشتر نشان این آدمک ها بدهی عشق جان دلم...
  • رسم دلبری جمعه 24 شهریور 1396 23:19
    رسم دلبری بیاموزید! راستش این مردهای گرفتار پرمشغله ی امروزی در این دنیای کثیف که دخترهای مو بلوند چشم یخی از سر و کولش بالا میرود مثل قدیمی ها با یک آبگوشت خوش رنگ و لعاب گل از گلشان نمیشکفد. این روزها رسم دلبری عوض شده با چادر رنگی، ابروی کمان، چایی تازه دم کاری از کار پیش نمیبرید. ولی بحث موی کمند تغیری نکرده، هنوز...
  • خواستن همیشه توانستن نیست چهارشنبه 7 تیر 1396 19:25
    خواستن همیشه توانستن نیست ... من تو را می خواستم توانستم؟ لب داشتم، بوسه خواستم توانستم؟ دست داشتم، آغوش توانستم؟ گاهی خواستن توان ندارد زورش به رفتن، نبودن، نیست شدن نمی رسد که نمی رسد! او هم که گفته کوه را به دوش می کشد "اگری" داشت محال ،پاسخی که هرگز نشنیده بود... او به نه باخته بود که چنین به ادعا حرف می...
  • گل یا پوچ یکشنبه 14 خرداد 1396 14:01
    یه کاغذ پاره ریز و نگه داشتی توی مشتت بهم گفتی بیا بازی گرفتی دستاتو پشتت بهم گفتی واسه عشقم یه جورایی دودل هستی برای کشتن تردید به گل یا پوچ دل بستی تموم زندگیمونو گذاشتی توی این بازی میون موندن و رفتن، یه کاغذ پاره شد قاضی گل و چرخوندی تو دستات نگاهت قلبمو لرزوند یه دستت صاحب گل شد، یه دستت صاحب پوچی من از چشمات...
  • گذشتِ ى هر کس چهارشنبه 16 فروردین 1396 16:19
    گذشتِ ى هر کسى به خودش مربوط نــــیست..!! وارد زندگـــى هر آدمى که میشوى رفتارش با تـــو برخوردش با تــــو ماندن یا نماندنش با تــــو انعکاسِ گذشتِ ى اوســـت... کسى که در گذشته دروغ شنیده باشد، براى اثباتِ خودت باید بارهـــا قسم بخورى... باید سَند بیاورى،مدرک مهیا کنى،باز هم حـــرفهایت را باور نمى کند... کسى که در...
  • قهرمانِ من جمعه 4 فروردین 1396 11:58
    بیا مچ بیندازیم...! دستم را بگیر نه... اول جایزه اش را مشخص کنیم هرکس بازنده شد باید دیگری را ببوسد...! دستم را محکم بگیر تمام تلاشت را کن تو در تلاشی و من زیرزیرکی مات چشمانت شده ام از عمد این مبارزه را طولانی میکنم تا بیشتر دستانت را حس کنم تا بیشتر دستانم گره به تو باشد الکی به تو میبازم و تو گونه ات را با لبخندی...
  • وقت عاشقی پنج‌شنبه 3 فروردین 1396 11:52
    بعضی چیزهارا باید سروقت خودش داشته باشی ، وقتش که بگذرد دیگر بود و نبودش برایت فرقی نمیکند چون به نبودنش عادت کرده ای و یاد گرفته ای چگونه بدون اینکه داشته باشی أش ، زندگی کنی.... بعضی چیزها ، مثل حس ها و تجربه ها ؛ دوره ی خاص خودش را دارد ‌‌... مثلأ یک دوره ای آدم دوست دارد عاشق باشد ...مثل خیلی های دیگر کادو بخرد ،...
  • کسی که مرا بلد باشد چهارشنبه 25 اسفند 1395 21:07
    این واژه ی سه حرفی زندگی خیلی ها را زیرو رو کرده است ، ترس ... ترس از آنکه مادرم تصورش نسبت به آن بچه ی چشم وگوش بسته اش خراب نشود ... ترس از آن همسایه ی دیوار به دیواری، که از کوچه که عبور میکنم نیشخند نزند و بگوید : "دختر فلانی که عاشق شده است !" من ازنگاه های مردمی که نتوانند این همه عشق را ببینند ترسیدم...
  • دوستِ عکاس دوشنبه 23 اسفند 1395 14:31
    خب ما هیچوقت دوستِ عکاسی نداشتیم که ببردمان لای برگ های رنگارنگِ پاییزی، ما ژست بگیریم و به افق خیره شویم و او هی عکس بگیرد و در آخر با شاهکارهای یک در میان راهی خانه شویم و با عکس هایمان دلبری کنیم. راستش اهل سلفی بودیم و عادت داشتیم تنهایی مان را قاب کنیم برایتان بفرستیم. ما دخترهای سیاست مداری نبودیم که بلد باشیم...
  • در بد زمانه‌ای دوستت دارم یکشنبه 22 اسفند 1395 23:43
    در بد زمانه ای دوستت دارم... زمانه‌یِ تا ٣ صبح آنلاین بودن و دلت هزار راه رفتن که با کدام گور به گور شده ای حرف میزند، زمانه‌یِ عاشق شدن نیست. زمانه‌یِ استوری پشت استوری گذاشتن و حرف دلت را زدن و اینکه طرف آن‌ورِ گوشی در شیش‌وبش این بماند که با من است یا نه، زمانه یِ عاشق شدن نیست. زمانه‌یِ پیام دادن و صدبار ادیت کردن...
  • تو دخترکی پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1395 19:47
    سرت را بالا بگیر تمامِ زیباییت را به دنیا نشان بده تو دخترکی! می دانی! این کم مقامی نیست.. اینکه بتوانی بی منت عاشق باشی اینکه آغوشت امن ترین منزلگاهِ خستگی هایِ یک مرد می تواند باشد! اینکه چشمانت هرچقدر هم که بخواهی نشان بدهی سنگی باز هم فاش می کند مهربانیت را.. تو دخترکی! عاشق که می شوی از خنده هایت از نگاهت پیدا می...
  • بهار سه‌شنبه 24 فروردین 1395 20:23
    در خیابان، با بهار مسابقه گذاشتم. او به اندازه ی آسمان شهر بارید. من به اندازه ی دلتنگی در یک ایستگاه خلوت اتوبوس... این فصل ها چه میخواهند از جان ما؟ چرا پاییزش جان می ستاند؟ زمستانش در سکوت بغض میکند؟ بهارش به عشق کدام گل دلش می گیرد و در آسمان تیره، قطره قطره بر سرمان آب می شود؟ حتما آن گل هم خسته از ابرهای سیاه،...
  • خدا کند این عشق از سرم برود یکشنبه 8 فروردین 1395 16:49
    خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد نخواست او به منِ خسته بی‌گمان برسد شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟ چه می‌کنی اگر او را که خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ... رها کنی، برود، از دلت جدا باشد به آنکه دوست‌ترش داشته ... به آن برسد رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند خبر به...
  • عشق بیدار شد چهارشنبه 26 اسفند 1394 20:39
    لحظه ای از عشق خواندی ، جان من بیمار شد شور عشقت را گرفتم ، نبض من تکرار شد در نگاهت چون عروسک خواب می دیدم که تو لب به لب هایم نهادی ، عشق من بیدار شد روح و جانم را ربودی ، دین و کیشم را گرفتی از همه عالم گریزان , مست آن دیدار شد در نمازم جای " سبحانَ " صدایت می زدم در سکوت و انزوایم ، ذکر تو اجبار شد تو ،...
  • صدای پای بهار پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 19:58
    ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺩﺭ ﺍﻭﺍﺳﻂ ﺍﺳﻔﻨﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﻧﺞ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺑﻬﺎﺭ ﻧﺎﺭﻧﺞ ﺑﻨﻮﺷﯽ... ﯾﺎ ﺭﻭﯼ ﺻﻔﺤﻪ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻫﺖ ﭼﻬﺮﻩ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺁﺭﺍﻣﺖ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ : ‏« ﮐﺠﺎﯾﯽ ﻣﺎﺩر؟! ﻏذا ﺧﻮﺭﺩﯼ؟!! ‏» ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ؛ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﮏ ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺏ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﺑﺤﺚ ﺑﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺗﻮ ﺍﻧﺪ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﻌﻨﯽ...
  • کسی غیر تو جمعه 14 اسفند 1394 23:49
    قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم عشق یعنی که تو از آن کسی باشی و من عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم! چه غمی بیشتر از این که تو جایی باشی بشود دور و برت باشم و جرات نکنم... عشق تو از ته دل عمر مرا نفرین کرد... بی تو یک روز...
  • قول بده یکشنبه 9 اسفند 1394 20:00
    بیا یک قول به خودت بده بیا و بگو هرکس که پایِ رفتن داشت بگذاری برود هرکس که کلامش کلامت را برید از زندگیت ببری قدمهایش را هرکس خنده هایِ بی وقفه ات گریه هایِ بی موقع ات را نفهمید نخواهی دیگر صدایش را؛نگاهش را بیا و قول بده انقدر خالی شود اطرافت از آدمهایی که هیچ هم قرار نیست برایِ لحظه هایت باشند چون نمی خواهند که...
  • آقای جناب یکشنبه 9 اسفند 1394 18:30
    آقای جناب گهگاهی زن قصه ات را "بانوی من" صدا کن گاهی با عجله اسمت را که می گوید آرام بگو جانم؟ بعد میبینی چه با شرم میگوید جانت بی بلا باد. گاهی بی هیچ دلیلی برایش شکلات بخر کنارش بنشین و تماشا کن بانویی را که ذوق میکند از همان شکلات باورکن شیرینیش بیشتر به خاطر دستان توست آقای جناب!... بیا یک راز زنانه را...
  • رفیق شنبه 8 اسفند 1394 21:26
    حال ما با دود و الکل جا نمی آید رفیق زندگی کردن به عاشق ها نمی آید رفیق روحمان آبستن یک قرن تنها بودن است طفل حسرت نوش ما دنیا نمی آید رفیق دست هایت را خودت "ها"کن اگر یخ کرده اند از لب معشوقه هامان "ها" نمی آید رفیق هضم دلتنگی برای موج‌ها آسان نیست آب دریا بی سبب بالا نمی آید رفیق یا شبیه این...
  • گفت و گو هاى شبانه با کودک درون سه‌شنبه 4 اسفند 1394 19:49
    اون: میاى قایم موشک بازى کنیم ؟ من : این وقت شب ؟ - آره من چشم میذارم تو قایم شو - باشه - نه نه تو چشم بذار من قایم میشم - چرا چه فرقى مى کنه ؟ - اخه اگه گم بشى پیدات نکنم چى ؟ - مامانا همیشه تو قایم موشک یه جورى قایم میشن دخترشون پیداشون کنه - خب این که دیگه نشد بازى - چرا دیگه مهم اینه تو این بازى بفهمى که مامانت...
  • آدم های خطرناک یکشنبه 2 اسفند 1394 22:20
    آدم های خطرناک با خودشان چاقو حمل نمی کنند ، در مکانی خلوت به شما تجاوز نمی کنند ، آدم های خطرناک ریش های بلند ندارند و تروریست نیستند ، شب وقتی به مسافرت رفته اید و خانه یتان خالی است نمی آیند دزدی ، اتفاقا آدم های خطرناک دوست داشتنی هستند ، کنارشان لحظاتتان با آرامش و به سرعت سپری می شود ، بهشان می شود خیلی راحت...
  • من و تو مثل هم نبودیم دوشنبه 26 بهمن 1394 21:48
    من و تو مثل هم نبودیم . شاید اگر من هم مثل تو کمی آرام تر بودم یا آخرِ حرف هایم را کش میدادم و ناخن های همیشه لاک زده ام بلند بود ، الان اوضاع فرق داشت . یا اگر مثل تو لای حرف هایم دو کلمه خارجی به کار میبردم و شعر نمیخواندم و پیگیر اخبار سیاست نبودم و راجع به هر چیزی و هرکسی نمیدانستم ، الان اوضاع فرق داشت . من و تو...
  • ولنتاین یکشنبه 25 بهمن 1394 23:17
    ولنتاین..؟ سپندار مزدگان..؟ روز عشق..!!؟ چه می گویند اینها؟؟ بین خودمان بماند! عجب طاقتی دارند بعضی ها؟ یک سال تمام منتظر می مانند تنها برای یک روز! مثلا عاشقانه کنار هم ماندن..! این چیزها به من وتو نیامده من اگر هر روز نگویمت که چشمانت مرا دیوانه وشیدا می کند انگار نصفه ونیمه می مانم ! من هر روز می نشینم خوب فکر می...
  • باور کرده بودم... سه‌شنبه 20 بهمن 1394 23:07
    خواب‌هایم را باور کرده‌بودم. گمان می‌کردم می‌شود خیال را تا ابد زندگی کرد. که هی به خودم بودنت را تلقین کردم و سایه‌ات را روی دیوار کشیدم و مدام از نگاه های ساده‌ات، قصه‌های پیچیده ساختم و در گوش دلم خواندم. آنقدر رویا بافتم که خودم هم باورم شد می‌شود تمام زمستان را فقط با یک تصویر سیاه و سپید از خورشید، گرم ماند....
  • میشود نیت کنی؟؟ یکشنبه 18 بهمن 1394 18:25
    فال می خواهم بگیرم می شود نیت کنی؟!! می شود با این غزل، احساس سنخیت کنی؟!! منطق لب های تو، شد علت "اشعار" من می شود با بوسه ای اثبات علیت کنی؟!! طبع من گرم است، عشق من ندارد حد و مرز تو زرنگی می شود آن را مدیریت کنی؟!! شعر من بی تو اهمیت ندارد نازنین یک نظر کن تا غزل را پر اهمیت کنی عذر می خواهم! حواسم چند...
  • دلتنگ که میشوی جمعه 16 بهمن 1394 20:15
    دلتنگ که می شوی هرکاری از دستِ بی چاره ات بر می آید مثلاگوشی را برمیداری یک پیامِ کوتاه یک - من هنوز هم اینجا دلم آنجاییست که تو هستی - دلتنگ که می شوی فال می گیری چشمانت را می بندی می گویی : - می شود بگویی او دلش تنگ هست یا نه ؟ - و حافظ هم که انگار دلش به حالِ بی قراریت سوخته است می گوید : - یوسفِ گمگشته باز آید به...
  • من جای همه دلم برایت تنگ شده پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 21:20
    من جایِ تمام کسانی که دلتنگ نمی شوند من جایِ تمام کسانی که بی تابِ چشمهایت نیستند من جایِ تمامِ کسانی که گفتند دوستت دارم و تو ماندی و آن ها نماندند من جایِ تمامِ بوسه های نیمه راه آغوش هایِ جا مانده جایِ تمامِ - یادم تو را فراموش - ها من اصلا جای خودِ خدا هم دلم برایت تنگ شده بگذار مردم بگویند کفر می گوید گفتم مردم ؟...
  • من معشوقه خوبی نیستم پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 21:18
    من هرگز بلد نبودم معشوقه ی خوبی باشم ، چون معشوقه های خوب مدام ناخن هایشان را سوهان میکشند و با لاک های رنگی تزئینشان میکنند ،حواسشان به پوست دستشان هست که مبادا زبر باشد و خشک ، من اما ناخن های یکی درمیان کوتاه و بلندم را هرگز سوهان نمیکشم ، حتی گاهی که یکیشان میشکند خودم را لوس نمیکنم و ناراحت نمیشوم ، اضافه هایش را...
  • ما خیلی کار ها داریم شنبه 10 بهمن 1394 18:39
    ما خیلی کار ها داریم ... حتی بعد از اینکه از هم جدا شویم هم ، ما خیلی کارهای مشترک داریم ... احتمالا باید با هم برویم و به گارسون کافه بگوییم که دیگر احوال تو را از من یا من را از تو نپرسد ... یا به پارکبان دم ِ پارک بگوییم که دیگر کسی نیست که توی ماشین بنشیند تا آن یکی برود آبمیوه بخرد ... احتمالا باید به امام زاده...
  • 46
  • صفحه 1
  • 2